دورهمی7


من و دوستان تنیس

همه چی میزارم

دورهمی7

شروع

{صبح-مدرسه-تو زمین تنیس-ریواس}

-سلام بچه ها.

ریونا-سلام ریوس.

هما-همه هستن؟

ادمیتا-اره منم باهاتون کاردارم.

یه دختره اومد جلو وگفت-منم اومدم.

-شما؟

دختره-فاطی تزوکا.

-پس فاطی تویی دیروز فقط اسمت رو شنیدم ولی ندیدمت؟

فاطی- و شما؟

-ریواس روکاکی میتونی ریوس صدام کنی.

سایو-خب بگید چه خبره؟

ساو-هماو ادمیتا.

تزوکا-ومن.

مومو-چی شده کاپیتان؟

هما-اول من میگم من میخوام از تیم تنیس به تیم کاراته برم.

انی-اخ جون.

سایو-چه بد.مگه نه فاطی؟

فاطی-اره برایان کتابم رو بده.

یه پسره اومد جلو وکتاب به فاطی داد-بگیر اینم کتابت.

فاطی-ممنون.

برایان-خواهش میکنم.

-خب کاپیتانا شما بگید؟

ادمیتا-قرار تیم دخترا و پسرا توست یک نفر اموزش ببینن و تیم دختر و پسرا ترکیب میشن و منو اقای تزوکا برای یه کاری اخر این ماه میریم المان و کاپیتان تیم.

تزوکا-تصمیم داریم قرعه بندازیم بین اونایی که مناسبن که اون شخص کسی نیست جز.

همه به تزوکا و ادمیتا نگاه کردن.

ادمیتا-ریواس روکاکی.

همه-چی؟

ترسا-ومعاون کاپیتان؟

تزوکا-اونم تاکشی موموشیرو.

همه-چی؟

-ولی من.........

ادمیتا-اگه خانم روزاکی ازت رازی بود تو کاپیتان میمونی ومن جز بازیکنان میشم یکم باید به این مغزم استراحت بدم.

-چرا من وموموشیرو؟

تزوکا-خانم روزاکی هم تایید کرده باید تو کارتون خوب باشید واز اخر این ماه شروع میشه.خب برید سر کلاسا.

ادمیتا-درزم ماه اینده به مدت یک ماه میرید اردو تنیس که هما و انیکا و سابرینا هم میتونن بیان.

تزوکا-وامکان داره از تیم های دیگه هم بیان.

همه-باشه.

اروم گفتم-منو چه کاپیتانی من جنبش رو ندارم میزنم کسی رو داغون میکنم.

تزوکا-برای همین موموشیرو انتخاب کردیم.

مومو-مگه من ارام بخشم؟

ادمیتا-نه ولی لازمی.

همه به سمت کلاسا شون رفتن منو کاپیتان کردن تا یک ماه چی جوریم عجب شانسی دارم من.

هما-خب خانم کاپیتان راهو اشتباه نری؟

-راه چی؟

هما-داری به جای کلاس خودت به کلاس ایجی میری.

-ای نامرد.

سر کلاسم رفتم و به تیکه های سابی و انی و ریوما گوش نکردم وای خدا اخه چرا من؟

(زنگ تنیس)

تزوکا-همه هستن؟

فاطی-اره.

مومو-با چی میریم؟

-اره باچی؟

ادمیتا-با مینی بوسی که برای مدرسس میریم.

همه-مگه داریم؟مگه میشه؟

-مگه چی شده؟

سایو-اخه مدرسه ماشین نداره.

هما-حالا که داره.

تزوکا-دیر شد.

همه سوار مینی بوس شدن ولی راننده نداشت.

-وراننده؟

هرداد-شما.

-چرا من؟

هرداد-برای خنده .میدونم که تو المان رانندگی میکردی خانم خانما.

-تسلیم .

رفتم سر فرمون نشستم وکمربندم رو بستم.

-یهو گیر ندن؟

تزوکا-تو اروم برو گیر نمیدن درضم پرده کنارت رو بکش.

به حرف تزوکا گوش کردم و پرده رو کشیدم و یه کلاه از کیفم برداشتم و گذاشتم سرم وای باید موها ببافم دیگه کلافم کرده بزارم برای بعد.

-کجا؟

تزوکا-هیوته بلدی؟

-از رو جی پی اس گوشیم میرم اقایون و خانما حرکت میکنیم مقصد هیوته اعتراض ندارید؟

همه-برو دیگه.

ماشین رو روشن کردم و راه افتادم به سیکاکو نزدیک بود نیم ساعته رسیدیم.

-خب بفرمایید.

انی-چه زود؟

-از یه راه کوتاه تر رفتم.خب همه پیاده بشن.

همه پیاده شدن لباس تیم تنشون بود ومن لباس تیس خودم بعدن از فروشگاه میگیرم.داخل شدیم دیدم دخترا و پسرا دارن تمرین میکنن و یه پسره که انگار کاپیتان بود داشت تماشاشون میکرد.

فاطی- کیکو اتوبه از هیوته هستش.

-خب به من چه؟

سایو-ای کیو مگه قرار نیست کاپیتان باشی؟

-اهان خب میشناسمش.

انی-اون وقت از کجا؟

-بریم میفهمید.

همه به سمت تیم هیوته رفتیم وتزوکا و ادمیتا خلو بودن بعدش ترسا اویشی و بعدش منو مومو بقیه رونیدونم حال ندارم برگردم.

اتوبه-سلام تزوکا منتظرت بودم.

تزوکا-ممنون که گذاشتی بیایم میخواستیم تیم هارو به ایشون نشون بدیم.

وبه من اشاره کرد چشم اتوبه از تعجب گرد شده بود.

اتوبه-ریوس؟

-کیکو؟

اتوبه-منو مسخره میکنی؟

-من؟مگه کی باشم تو رو اذیت کنم.

اتوبه-منم گوشام مخملی.

سابی-چی شده؟

-از این اقا بپرسید.

اتوبه-چرا ازمن؟از خودت بپرسن.

به سمت اتوبه رفتم اونم اومد سمت به هم خیره شدیم که یهو منو بلند کرد وچرخوند.

اتوبه-ریوس کوچولو کجا بودی؟چرا ایقدر دیر اومدی؟

-کیکو ولم کن سرم گیج رفت.

ارمی-شما هم دیگه رو میشناسید؟

فاطی-زود تند سریع؟

-چرا حالا جوش میزنی فاطی معرفی میکنم برادر بزرگه.

همه-چی برادر بزرگه؟

اتوبه-وایشون خواهر کوچیکه هستن.

فاطی-خواهر وبرادر؟ بیشتر دوست دختر و پسر هستید تا خواهر و برادر.

منواتوبه-چی؟فاطی؟

هما-حالا نخورینش.

مومو-خواهر و برادر اصلا شبیه هم نیستید.

ریوما-عین فیل و فنجون میمونید.

سابی-اون که صد در صد.

ادمیتا-بس کنید دیگه.

صدا-چی شده اتوبه؟تیم دخترا و پسرای سیکاکو.

اتوبه-اره قرار بود امروز بیان.

پسره-واین دختر؟

-حاکم بزرگ میتی کومان احترام بگزارید.

همه افتادن از خنده جز تزوکا وادمیتا و افراد تیم هیوته.

پسره بی مزه.

اتوبه-ایشون خواهر کوچیک من هستن.

همه افراد هیوته-چی؟

اتوبه-خواهرم ریواس که میتونید بگید ریوس وخواهر جون اینا افراد اصلی تیم هستن.یوشی اشیتاری،ریو شیشیدو،چوتارو اتوری،جیرواکاتاگاوا،گاکوتو موکاهی،منهیرو کاباجی وواکاشی هیوشی.

-از اشنایی با شما خوشحالم.

شیشیدو-ولی من نه.

-چرا؟

چنان قیافم رو مظلوم کردم که اتوبه با چشم گرد شده بهم نگاه کرد و شیشیدو از حرفش پیمون شد.

ایجی-شیشیدو گولش رو خوردی.

شیشیدو-چی؟

-گول خوردی اقا.

شیشیدو-وایسا ببینم با یه بزرگ تر این رفتارو میکنی؟

-اره.

شیشیدو-وایساببینم.

شیشیدو دونبالم کرد من بدو اون بدو.

تزوکا-اصلا عوض نشده.

اتوبه-اون که بله.

ریونا-اگه برادر عوض نشه معلومه خواهر عوض نمیشه.

ترسا-گل گفتی ریونا.

اتوبه-چی؟

ارمی-به تو چه که چی گفته؟

اتوبه-پرو.

فاطی اون که تویی.

همین طور که میدوییدم به یکی برخورد کردم.

-ببخشید.

دختره-..............................................

پایان

 

به نظرتون دختر کی بود؟یا چی میخواست بگه؟چه اتفاقی برای ریواس میوفته؟بعد تیم هیوته به کدوم تیم میرن؟درقسمت 8به جواب این سوالات میرسید.


نظرات شما عزیزان:

هما
ساعت14:03---9 بهمن 1394
هان پ که اینطور
ممنون گفتی


هما
ساعت11:30---8 بهمن 1394
عالیییییی هستش بود و




خواهد بود


آدمیسا
ساعت15:46---24 دی 1394
عالیه آجی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 17:33 توسط ریواس روکاکی| |


Power By: LoxBlog.Com