دورهمی11


من و دوستان تنیس

همه چی میزارم

دورهمی قسمت11

شروع

هرداد_به مامانم و بابام و اتوبه زنگ زدم دارن میان.

_کی حال اون پر ادعا رو داره.؟

ادمیتا_هما؟

_باشه بابا.

تزوکا_بسه دیگه.راستی دیگه به مدارس دیگه نمی ریم.

-بهتر.

(اتوبه)

سریع خودم رو به بیمارستان رسوندم حس بدی داشتم پس برای این بود. تزوکا و هرداد و هما وخاله و شوهرخاله اون جا بودن.

_چی شده؟

تزوکا_هیچی نیست کمی به قلبش فشار اومده.

_میخوام برم پیشش.

هرداد_انیکا پیششه.

_پس اونم هست واقعا چش شده؟

تزوکا_زیادی به خودش فشار اورده ولی بازی اولش سبک بوده؟

هما_نمی دونم.

داشتیم حرف میزدیم که انیکا باچهره قرمز اومد بیرون و پرستار هم با سر خونی اومد بیرون.

_چی شده؟

انیکا دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره  وزد زیر خنده.وپرستار زیر لب غرغر میکرد.

تزوکا_چی شده انیکا؟

چه خودمونی رفتار میکنه ؟ رفتار کسی روش اثر گذاشته.؟

انیکا_هیچی ریوس بهوش اومده.

هرداد_خب؟

انیکا_پرستار رفت بالای سرش که یهو ریوس چشماش رو باز کرد و باشتاب پرید بالا و سرش محکم خورد تو سر پرستار که ایطوری شد.

هرداد_نپرسید ساعت چنده؟

انیکا_چرا پرسید برای چی؟

ادمیتا_مردم وقتی بهوش میان اه ناله میکنن نه که بپره.و همین طور میپرین کجان یا چی شده نه ساعت برسن؟

هرداد_ریواسه دیگه .یادم رفت درمورد پریدنش چیزی بگم.

انیکا_واقعا که.

هما_یادش رفت دیگه.

تزوکا_اوفففففففف.

_ریوس کوچولو دیگه نه برگ چقندر.

خاله_بسه دیگه.

هرداد_مامان؟!

خاله_چیه؟هان؟

هرداد_ابروم رو بردی.

هما_نترس همه خودین.

هرداد_از همین میترسیدم.

هما_جان؟

- بسه دیگه.

هرداد-باشه بابا.

دکتر ریواس اومد ومعاینش کرد .

دکتر-حالش خوبه چیز مهمی نیود ولی مواظب خودت باش خانم روکاکی.

ریواس- باشه.

دکتر-شما مرخصین میتونید برید.

به ریواس کمک کردم که بلند شه وبره سوار ماشین بشه ماشین مدرسه سیکاکو بود که هرداد رفت سمتش.

هرداد-هنوز دیر نشده میرم تهویلش میدم.

هرداد سوار ماشین مدرشه شد و رفت.هرداد رانندگی بلده؟اگه اون بلده حتما ریواس هم بلده به جای این که شبیه من بشه شبیه هرداد شده.

-منم میام خونتون خاله.

خاله-چه عجب اومدی؟

-خاله؟

شوهر خاله-بسه اتیسا.

خاله- باشه بریم.

همراه هم رفتیم خونه هما وتزوکا وانیکا وادمیتا باهم رفتن خونه تقریبا خونه هاشون نزدیکه.اونا هم پولدارن ولی نه اندازه خاندان ما.

ریواس-زیادی فکر نکن ارور میدی.

-ریواس؟

ریواس-هان؟

-هان کوفت بگو جانم.

ریواس-اوق.حالم بد شد.

خاله-خوبه حالش خوبه هیچ تغییری نکرده.

ریواس-ممنون از تعریفت خاله.

خاله-خواهش میکنم.

ریواس-اوف.

-بسه دیگه.

رسیدیم خونشون انواع رنگ ها توش هست.

خاله-کیکو تو با ریواس تو یه اتاق بخوابید تخت ریواس دونفرس وهردادهم باهاتونه.

-منظورتون خاله؟

خاله-هیچی نیست برید خوابید هرداد هم الان میاد درضم فرداد تعطیله.

منو ریواس بالا رفتیم منم که جوگیر شده بودم در گوشش گفتم(به المانی)-

}) Ich Liebe Dich({

ریواس-جان اتوبه ؟خجالت بکش مگه تو ناموس نداری؟

-اره دارم تویی.

ریواس-داری از دست میری برم برات یه دوست دختر پیدا کنم البته پرن ام انیکا خوبه؟سابرینا؟ایکا؟ترسا؟و......................

-ریواس بیخیال خودم یکی پیدا میکنم.

ریواس-اهان فهمیدم فاطی تزوکا خواهر کونیمیتسو تزوکا خوبه؟

باداد-ریواس؟

خاله-نیومده شروع کردید؟

ریواس-ببخشید.

باهم تو اتاق ریواس وهرداد رفتیم یه 3سالی میشه هم دیگه رو ندیدیم و باهم نخوابیدیم ریواس عادت داشت با من بخوابه چی جوری تو این شبا میخوابه؟از کمد هرداد شلوار برداشتم.

-ریواس رو تو اون ورکن.

ریواس روش رو اونور کرد ومن شلوارم روعوض کردم و تیشرتم رو در اوردم معمولا عادت داشتم بدون لباس بخوابم.

-من رومو اون ور میکنم تولباستو عوض کن.

ریواس-باشه.

ریواس بدونه این که منو نگاه کنه از کمدش لباس خوابش رو بردادشت روم رو اون ور کردم .

ریواس-پوشیدم.

برگشتم بهش نگاه کردم هنوز هم عادت داشت با لباس خواب خرسی وگشاد بخوابه عین دختر بچه ها خندم گرفت ریواس رو تخت خوابید منم کنارش.

-حات خوبه؟

ریواس- اره بگیر بخواب.

هردو خوابیدم وچیزی نفهمیدم

{از زبون ریواس}

پسره پرو هنوز عادت نکرده لباس بپوشه از بچگیش این طور بوده الان خجالت نمی کشه که اینطوری میخواد بقلم بخوابه؟اوف عجب برادری دارم من بدون این که نگاش کنم لباس خوابم رو  برداشتم واونم روشو اون ور کرد.

-پوشیدم.

اتوبه بهم نگاه کرد و بهم خندید به چی میخنده؟نمیدونم والا چیز غیر عادی نمیبینم.گرفتم خوابیدم اتوبه هم خوابید.

اتوبه-حالت خوبه؟

-اره بگیر بخواب.

وهردوتامون خوابدیم خیلی وقته بقلش نخوابید.(مدیونید فکر کنید منحرفم اولا خواهر برادریم که محرمیم دوما عادتشه دیگه مثل من که لباس خرسی و گشاد میپوشم.)

{ صبح ساعت 10 صبح-ریواس}

خواب بودم که با صدای هرداد بیدار شدیم.میگم صداش نخراشیدس سوهان روحه والا.

هرداد-بیدار بشید ببینم اتوبه تو خجالت نمی کشی که این طور با ریواس میخوابی؟به سلامتی دختری گفتن پسری گفتن.

اتوبه-ولم کن هرداد خواهرمه مشکل داری؟

هرداد-تاحالا تو عمرم ایقدر قانع نشدم پاشید ببینم که مامانم صبحونه درست کرده.

اتوبه بلند شد ومنم همین طور هرداد با سر پایین یه تیشرت بهش داد که هردو تعجب کردیم.

اتوبه-سرت پایینه؟

هرداد-شما که حیا ندارید سرم رو انداختم پایین که حیا یادبگیرید.یاد گرفتید؟یا چادر بیارم؟

هرداد رو تو چادر تصور کردم که از خنده غش کردم اتوبه هم همین طور انگار اونم به موضوع فکر میکرد.

هرداد با لحن زنونه گفت-واه واه خنده رو جمع کن مردای، مردای قدیم زنای، زنای قدیم.

هرداد همین طور چرت وپرت میگفت و ماهم میخندیدم.

خاله-چی شده؟

هرداد با لحن زنونه گفت-خواهر تو یه چیزی بگو تا حیا یاد بگیر.

خاله که عادت اتوبه رو میدونست زد زیر خنده وهرداد هم با  لحن زنونه غرغر میکرد.

-بسه بابا سرم رفت هرداد............

تا اومدم حرفم رو بزنم صدای زنگ اومد منم که تو خواب و بیداری بودم رفتم در رو باز کردم.

-بله؟

یهو یه جمعیت خندیدن چشمام رو مالیدم که دیدم دختر و پسرای سیکاکو.

-سلام این موقع صبح این جا چی کار میکنید؟

هما-اومدیم ببینیم حال شما چطوره که دیدیم.

-هان؟

ایجی با خنده گفت-قیافتو دیدی؟

-نه یک بگه چه شکلیم؟

مومو-یه دختر با لبس خواب خرسی و گشاد که ژولیدس با موهای سیخ سیخی و چهره وحشتناک.

تا مومو اینو گفت چشمام از تعجب گرد شد دیدم که ابروم رفت ولی با خونسردی گفتم-بفرمایید تو.

بچه ها بدون رو ودرباسی اومدن تو صدای اتوبه اومد.

اتوبه-ریوس کوچولو کیه؟

تا اتوبه اینو گفت بچه ها جز کاپی ها زدن زیر خنده.

ترسا-بزرگ بشی یه چیزی میشی خانم کوچولو.

باداد گفتم-اتوبه.

اتوبه-بله.؟

دیدم اتوبه به خودش رسیده وبا یه لیوان اب پرتقال تو دستش اومد سمت ما داشت میخورد که با دیدن ما پرید گلو.

-خوبی اتوبه؟

اتوبه-اره شما این جا چی کارمیکنید؟

فاطی-اومدیم دوستمون روببینیم وشما این جا چی کار میکن؟

اتوبه-خونه خالمه خانم.

-بسه دیگه شما ها بشینید که من بیام

سریع عین جت رفتم دست وصورتم رو شستم لباس متاسب تنم کردنم این طوری:

 رفتم پایین که انی گف- نه به این هلویی نه به اون لولویی.

همه یه لبخند شیطانت امیز زدن.

-ببینید من حالم خوبه با تیپایی که شما زدید معلومه میخواین برید بیرون درسته؟

سابی-اره درست حدس زدی ایکا وشیرایی و یوکیمورا و کنتارو هم میان.

ترسا-مار از پونه بدش میاد دم خونش سبز میشه.

ریونا-حرص نخوربابا.

هما-پیر میشی.

ادمیتا-دخترا پسر اینجاست.

ایجی-چه عجب یادتون اومد که ما هم هستیم؟

سایو-اون که صد البته اقا.

ریوما-سایو لطفا کوتاهش کن اون زبون رو.

ساو-شما که صد برابر.

کایدو-ساو؟

فاطی-بسه دیگه؟

تزوکا-فاطی؟

-خب بزار ببینم.سایو و ریوما ،ساو وکایدو،فاطی وتزوکا،فوجی وترسا،ادمیتا و کنتارو باهم خواهر برادرن درسته؟

اتوبه-اهم اهم .

-خب اتوبه هم برامنه.

ترسا-چی تو اون ذهنت میگذره هان من ادم شناس خوبی هستما؟

-نترس من منحرف نیستم.فکرای بد ندارم اون برای زمان دانشگاه.

هما-اوف شانس اوردیم.

انی-ولی مطمعنم که..........................

سابی-یه اتفاق بدتر میوفته.

برایان-حالا پیاز داغشو زیاد نکنی.

هرداد-دروغ میگه خدای منحرفیه ریواس.

-اون که تویی که اول صبح از اون حرفا میزدی.

هردادکه داشت چایی میخورد پرید گلوش وبا بهت نگام کرد.

-اتوبه هم شاهد.

فوجی-بسه بحث منحرف بودن یا نبودن رو ول کنید .

اویشی-به سلامتی میخواستیم بریم خرید

-خب بریم.

ایجی- پس بریم.

چه اتفاقاتی تو خرید میوفته ؟چه دوستی هایی به وجود میاد؟و چه دشمنی هایی؟ایا هما راضی میشه با هرداد بره خرید ؟درقسمت 12 میفهمید.

فیشینیگ

نظر  فراموش نشه.

اگه نظر بدید معنی اون کلمه ای که اتوبه گفت رو میگم


نظرات شما عزیزان:

هما
ساعت22:26---3 اسفند 1394
نظرا رو تایید کن جییییغغغغغغغ
پاسخ:باشه.


هما
ساعت20:22---3 اسفند 1394
همااااااااااااا راضیییییی نمیشههههههه با هرداددددددددد بره خریددددددددد
پاسخ:نمیشی


هما
ساعت16:55---2 اسفند 1394
نهههههههههههههه ریواسسسسسسسسسسسس مننننننننننننن بااااااااااااااا پسررررررررررررر خالههههههههه تووووووووووو خریددددددددددددد نمیرمممممممممممم جییغغغغغغغغغغغغغ

هما
ساعت16:47---2 اسفند 1394
واقعا که




نچ نچ




اینم شد رمان






اینم شد وب




ادم میاد افسرده میشه



از بس خوشگله ادم ناامید میشه که وب خودش بره بالا


a r m i t a # v a m p i e r
ساعت18:38---27 بهمن 1394

اصن خوب نبود
.
.
.
.
.
.
هیچیش خوب نبود
.
.
.
.
محشر بود باوا
پاسخ:منو ترسوندی فکر کردم بد بوده


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 10 بهمن 1394برچسب:,ساعت 17:14 توسط ریواس روکاکی| |


Power By: LoxBlog.Com