دورهمی12


من و دوستان تنیس

همه چی میزارم

دورهمی قسمت12

شروع

(ریواس یا همون ریوس)

-بچه ها بدویید دیگه مگه دارید عروس میبرید؟

ایجی-کجا؟

-مگه با ماشین نمی ریم؟

تزوکا-نه.

یهو باد منو اتوبه خوابید که همه بهمون خندیدن.

-من به پیاده روی عادت ندارم.

اتوبه-منم.

ترسا-اره جون خودتون

فاطی-جمع کنید این بساط رو بریم.

با قیافه اویزون رفتیم بیرون حالا دخترا همش هم تیکه مینداختن.

-مرض بس کنید کوفته قلقلی ها.

ادمینا-چی چی؟

هرداد-دوباره این کلمه افتاد تو دهنش اوف.

اتوبه-ولش کن حالا.

تزوکا-چهارتا چهارتا میرم خرید.و3ساعت دیگه جلوی اون رستوران.

موموشیرو،ریواس،انیکا وبرایان باهم.

سایو،فوجی،ریوما وسابرینا باهم.

هما،هرداد،اتوبه وفاطی باهم.

ترسا،شیرایشی،کنتارو،ریونا باهم.

منو ادمینا،ایکا ویوکیمورا باهم.

ساو،اینویی،ارمی وایجی باهم.

کایدو،اویشی وکاوامورا باهم فهمیدید؟

همه-بله.

وهمه چهارتا چهارتا پراکنده شدیم.

-وای هوا گرمه.

انی-بسه ریوس.

مومو-اوف سرم رفت.

بریان-چقدر غرغر میکنی ریوس؟

-گرمه هوا.

مومو-واقعا که ریوس

-مگه چیه؟

انی-نخودچه.

-جان؟بزنم لواشکت کنم کوفته قلقلی؟

انی- نه نه ممنون بریم.

با بچه ها مغازه به مغازه میرفتیم والا این انی خیلی ذوق داره هرچی خوششمیاد میخره.

برایان-انی وایسا.

مومو-عمرا وایسه.

من هم بدون توجه به چه ها داخل یه مغازه لباس فروشی شدم که یه کیف ویه جلیقه ویه نیم کت گرفتم اومدم بیرون انی ومومو و برایان نبودن.

-زکی گم شدم حالا من مسیر رو از کجا پیدا کنم؟

(سایو)

-اوف وایسا سابرینا

سابرینا-نمیشه.

ریوما-اخه چرا همش منو با این دختره میندازن؟

فوجی-حرص نخور ریوما .

-اوف از دست این برادر غرغرو.

ریوما-داشتیم؟

-الان داریم.

سابرینا-به جای غرغر بیاین بریم خرید

-باشه بابا اه.

این سابرینا داره اعصابم رو خورد میکنه حق با ریوما بود.

(فاطی)

-اخه من چه گناهی کردم که با تو افتادم؟ها؟

اتوبه-دلتم بخواد.

هما-بسه فاطی.
هرداد-خود شیفته

اتوبه-با من بودی؟

هرداد-اره.

-اتوبه تحویل بگیر حتی پسر خالتم تحویلت نمیگیره.

اتوبه-اما ریواس میگیره.

-جان؟

هرداد اروم در گوشم گفت-خواهر زلیل هرچی خواهرش بگه انجام میده

-واقعا؟

هرداد-اره.

هما-چی شده؟

-بعدا بهت میگم.

هما باشه

با بچه ها به سمت خرید رفتیم یه لحظه حس کردم ریوس رو دیدم ولی نبود از دست این اتوبه توهم زدم.

(ترسا)

به این دوتا خل وچل رفتیم خرید این کتارو همش اینور اونور میرفت وریونا دنبالش وشیرایشی هم کنارم بود.

-اوف از دست کنتارو ریونا لاغر شد.

شیرایشی-نترس نمیشه.

-اون طوری که دوستت داره میدوه معلومه میشه.

داشتم با شیرایشی جرو بحث میکردم که احساس کردم یه چیز سفید از کنارم رد شد تا ببینم چی بو نبود.

شیرایشی-یه چیز سفید رد نشد ترسا؟

-چرا ولی نمیدونم چی بود؟

شیرایشی-مهم نیست بریم خرید وبا شیرایشی یا به قول ریوس شیر برنج رفتیم خرید.

(ایکا)

با تزوکا ادمینا ویوکیمورا رفتیم خرید این تزوکا وادمینا که عین برج زهرمارن والا ریوس بهتر بود حدقل میشد حرصت رو روش خالی کنی این یوکیمورا هم ساکت ساکت بود اه از سکوت بدم میاد چقدر دلم میخواست سانادا این جا بود ویه داد میزد اوف.

یوکیمورا-چی شده خانم ایکا؟

-چه عجب حرف زدی فکر کردم زبون نداری.

یوکیمورا-هان؟واقعا که خانم ایکا.

-ایکا نه خانم ایکا اون تزوکا با اون همه غرورش اسممون روصدا میکنه.

یوکیمورا-باشه باشه بریم اون مغازه؟

به مغازه بدلیجات اشاره کردم منم قبول کردم ولی نمی ونم چرا احساس بدی دارم.

تزوکا-چی شده ایکا؟

-نمیدونم احساس بدی دارم.

ادمینا-امیدوارم اتفاقی یوفتاده باشه

-امیدوارم اوف.

(ارمی)

اینویی همش داشت اطلاعات جمع میکرد ساو هم همش خرید میکرد وایجی پشت سرم بود و به مغازه ها نگاه میکد.

ایجی-نمیخوای خرید کنی؟

-چرا ولی چیزی چشمم رو نمی گیره.

ایجی-اهان اون خوبه؟

وبه این لباس اشاره کرد:

(ریواس=قشنگه؟)

-خوبه.بریم بیبنم.

(همه دم رستوران-هما)

همه دور هم جمع شدیم همه دستاشون پر بود همه بودن جز................

-ریوس کو؟

هرداد-اره کجاست مومو؟

مومو-نمیدونم یهوغیبش زد.

انی-حالا چی کار کنیم؟

اتوبه-بزار بهش زنگ بزنم.

فاطی-پس زود باش.

(اتوبه)

به ریواس زنگ زدم اه قاطی کردم ریوس ریواس اه.تو گوشیم شمارش رو به اسم دیونه سیو کرده بودم.بعد چند تا بوق برداشت.

ریواس-سلام من ریواسم چی کاردادیم؟هان؟

-تو که هنوز عین ادم سلام نمی کنی خانم؟

ریواس-دوست دارم راستی کجایید؟

-تو کجایی؟

ریواس-نمیدونم.

-خسته نباشی.

ریواس-سلامت باشی.

-جواب منو میدی؟

ریواس-اره کوفته قلقلی.

-کوفته قلقلی خودتی خانم.

ریواس-من کجام چاقه؟

-اون زبونت.

مومو-اتوبه چی شده؟

ترسا-بس کنید دیگه.

-باشه.ریواس بلدی بیای بیرون؟

ریواس-اره.

-پس بیا بیرون رو به روی مجتمع یه رستورانه اسمش ساندویچی خوشمزه هستش

ریواس-اومدم . بابای

-مثل ادم خدافظی کن دختر.

ریواس -داری  میگی ادم من فرشتم.

-اره جون خودت خانم شیطان.

انیکا-بس کن دیگه.

یهو انیکا گوشی رو از دستم کشید ومشغول حرف زدن شد.

انیکا-ریوس زود باش یگه کار داریم.

ریواس-..........................

انیکا-باشه خدافظ.

بعد رو به من کرد وگوشیم روداد.

انیکا-بریم تو تا بیاد.

-باشه بریم

(ریواس یا ریوس)

بعد یک ربع به بچه ها رسیدم داخل رستوران بودن وداشتند غذا میخوردن.

-ای نامردا تنها خوری 

داشتم میرفتم که به یه پسر خوردم وهردو خوردیم زمین.

-ببخشید اقا.

پسره-مواظب باشید خانم..................

یهو ساکت شد سرم رو بلند کردم با دیدنش اشک توچشمام جمع شد وریخت منی که معنی تاراحتی وگریه رونمی دونستم.پسره بلند شد ومنم بلند شدم.

پسره-ریوس.................

تا اومد ادامه حرفش رو بگه یه سیلی بهش زدم  واونم تعجب کرد.

-به به اقای جان خوبید؟

جان-ریوس این طوری حرف نزن دلم میگیره.

-پس دل من چی که چهارسال تنها موند.

جان-ببخشید.

-نه نمیبخشم من دیگه اون دخترک ساده نیستم من ریواس روکاکیم خواهر کیکو اتوبه دختر خاله هرداد روکاکی دوست قدیمی کونیمیتسو تزوکا و.....................

جان-ریوس.

-اولا حرفم روقطع نکن بدم میاد دوما من خانم روکاکیم نه ریوس اینو بفهم اقای جان ریچارد درضم من ازت متنفرمیفهمی متنفر امید وارم دیگه همو نبینم.

جان-ولی من امید وارم ببینیم.

یه چشم غره بهش رفتم وداخل رستوران شدم وکنار انی وسابی نشستم.
انی-چی شده ریوس؟هان؟

-هیچی

سابی-یه چیزیت شده .

یه خنده ای کردم وگفتم-هیچی نیست کوفته قلقلی کمی اعصابم برای این که راهو گم کردم خورده.

اتوبه-اره جون خودت.

-جون خرزوخان.

یوکیمورا-بسه دیگه .

منو اتوبه-اون شروع کرد.

هرداد-از دست شما دوتا من دیگه اسایش ندارم.

منواتوبه-خب به من چه؟هان.؟

هرداد-هیچی سفارسا رو اوردن.

-خب امروز مهمون من.

ترسا-ایول.

-اقا برای من یه پیزا مخصوص با سیب زمینی سرخ کرده بزرک با پنیرو ویه نوشابه وقارچ سوخاری.

پیشخدمت-باشه خانم

وبه بچه ها نگاه کردم که با تعجب به من گاه میکردن.

-چیه؟

هما-باید به تو گفت کوفته قلقلی.

-نترس چاق نمیشم مگه تاحالا شدم؟

هرداد-میشی.

-کوفت توغذات رو بخور.

وهمه مشقول شدن بعد چند دیقه سفارش منو اوردن ومشغول خوردن شدم مگه جان المانی نبود؟چرا ژاپن بود؟دوست اتوبه که نبود؟نمی دونم والا غذامون رو خوردیم ومن حساب کردم وهر کس به سمت خونش رفت.

اتوبه-وسایلت رو جمع کن بیا خونه خودمون.

-باشه.

اتوبه-درضم میای مدرسه من.

-اینوشرمنده اون جا وظیفه دارم.

اتوبه –باشه به مدرسم سر بزنم.

-باشه.

وبا هرداد به سمت خونه خاله رفتم چهار روز دیگه تزوکا و ادمینا به المان میرن و من 5 روز دیگه کاپیتان میشم واییی.

(اخر ماه-فرودگاه ساعت 13:30-ریواس)

فوجی-...................................................

فیشینینگ.

فوجی چی میگه؟برای ریواس چه اتفاقی میفته؟ریواس با تیمش چی کار میکنه؟این جان کیه ؟وریواس با چه کسایی رو به رو میشه؟وچه اتفاقی در اردوگاه میفته؟

همه را درقسمت 13 میفهمید.

13 تا نظر میخوام حتما

معنی اون جلمه المانی رو نمی خواین؟

به زود پرو فایل کاملم میزارم.

از دستورپخت معجونم خوشتون اومد؟

یه مطلب جالب میزارم.

داستان دورهمی

بچه ها دیدم به قول دوستم رزلا نمیشه یک ماه تو یه خونه موند  حتی اگه شرایط خوبی داشته باشه بس نتیجه گرفتم:

داستان درمورد دختریه به اسم ریواس روکاکی که بعد از رفتن کاپیتانای تیم سیکاکو کاپیتان میشه و با دوستای دختر و پسرش به یه اردوی یک ماهه میرن.

پر از خنده

پر از شادی

پر از ضد حال

پر از باحالی

پر از عشق وعاشقی

پر از شوخی

کمی ناراحتی

به نظر از موضوع قبلی عاقلانه تر شده باشه به نظر شما چطوره؟

 


نظرات شما عزیزان:

هما
ساعت14:46---14 اسفند 1394
البته می دونم هاهاها خخخ

آیدا
ساعت22:34---8 اسفند 1394
ایولا داااااااااااااری

هما
ساعت13:50---7 اسفند 1394
میگم منم جز ضد حالا باوش اون قد حال میده

هما
ساعت13:47---7 اسفند 1394
جان کیه کدوم خریه که اشکتو در اورده
پاسخ:میفهمی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 6 اسفند 1394برچسب:,ساعت 19:7 توسط ریواس روکاکی| |


Power By: LoxBlog.Com